۱۳۹۱ تیر ۲۳, جمعه

خروس بیوه

سرانجام باید از جایی از سر گرفت. نویسنده‌ی بدون نوشته که نمی‌شود. باید مداوم نوشت و نوشت و نوشت تا پیشرفت حاصل شود. نمی‌شود فقط در ذهن پروراند و بهتر شد.
همیشه جایی ایده‌های نوشتن به ذهنم می‌رسد که امکانش نیست. اما هر وقت می‌نشینم که بنویسم، سرچشمه‌ خشک می‌شود! همین چند لحظه پیش، جایی بودم که امکان نوشتن نبود. در ذهنم سطرها و صفحه‌ها نوشتم؛ خواندنی! از توالت که بیرون آمدم، خشکید! ایده را می‌گویم.
به هر حال، سعی خود را می‌کنم تا بنویسم. نویسنده‌ی بی نوشته به شیر بی‌ یال و کوپال می‌ماند. یا گیاه بدون گل، گربه‌ی بی سبیل، خروس بیوه، چاقوی بدون دسته، عطر بی بو، مردی بی [...]، ...

هیچ نظری موجود نیست: