وقتی اینقدر افسردهای که دیگه نمیتونی چیزی بنویسی؛ چه برسه به یه نوشتهی طنز! وقتی اینقدر خبر بد میشنوی که دلت میخواد هیچ خبری نشنوی؛ روزنامه نخری؛ اخبار نبینی. وقتی که یا غصه میخوری یا از فرط غصه دیگه سِر شدی. وقتی دونه دونه، امیدهات رنگ میبازند. وقتی خسته شدی از این همه بیفرهنگی، بیبرنامهگی، بیشعوری. وقتی هر روز از دیروز بدتر ه. وقتی که دیگه نمیتونی به زور نبینی، نشنوی و فکر نکنی.
ابر تند
۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه
۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه
درازی روده ممنوع!
به نوشتن ادامه میدهم. چند وقتی است که خواندن تجربیات شخصی دیگران برایم خیلی جذاب شده. دنبال کتابها، مقالات و وبلاگهایی هستم از چگونگی گذران زندگی دیگران. از خواندن دربارهی افکار و احساسات دیگران لذت میبرم. مانند همیشه به نوشتههای کوتاه و موجز علاقهمند ام. شعار مورد علاقهام هم این است:
کم گوی و گزیده گوی چون دُر ...
۱۳۹۱ تیر ۲۳, جمعه
خروس بیوه
سرانجام باید از جایی از سر گرفت. نویسندهی بدون نوشته که نمیشود. باید مداوم نوشت و نوشت و نوشت تا پیشرفت حاصل شود. نمیشود فقط در ذهن پروراند و بهتر شد.
همیشه جایی ایدههای نوشتن به ذهنم میرسد که امکانش نیست. اما هر وقت مینشینم که بنویسم، سرچشمه خشک میشود! همین چند لحظه پیش، جایی بودم که امکان نوشتن نبود. در ذهنم سطرها و صفحهها نوشتم؛ خواندنی! از توالت که بیرون آمدم، خشکید! ایده را میگویم.
به هر حال، سعی خود را میکنم تا بنویسم. نویسندهی بی نوشته به شیر بی یال و کوپال میماند. یا گیاه بدون گل، گربهی بی سبیل، خروس بیوه، چاقوی بدون دسته، عطر بی بو، مردی بی [...]، ...
۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه
شروعی دوباره؟
به بهانه روز بزرگداشت وبلاگستان فارسی، یاد وبلاگم افتادم! یاد این افتادم که چه مرتب مینوشتم و حالا چه شده! گفتم باید یه سر و سامانی بدم به وبلاگ. ظاهرش رو تغییر دادم. مرحله بعدی این ه که دوباره شروع به نوشتن مداوم و مرتب کنم. یادم ه خیلی خوب بود زمانی که منسجم مینوشتم. یه برنامههایی دارم برای دوباره نوشتن.
۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سهشنبه
وسوسه
یه بار هم که میخواستم مثل بچه آدم شروع کنم به وبلاگ نویسی مرتب و منسجم، فیلتر شدم. حالا که فیلتر شدم، بیشتر هوس وبلاگ نویسی میکنم. به قول معروف «آدم رو از هر چیز منع کنی، به سویش جذب میشود». این هم از شانس شما!ـ
۱۳۹۰ فروردین ۲۵, پنجشنبه
جهنم از نوع ایرانی
جالب است داستان روزگار. هر وقت میخواهم قلمی به فرسایش دهم، قلم نیست. وقتی قلم هست، فکر نیست. فکر و ایده زمانی به ذهنم میرسد که دسترسی به اینترنت نیست. خلاصه حکایت جهنم ایرانیهاست که یا قیف نیست یا قیر و الاآخر۰
از این زمانه گلهمندم و از این فقدان فرهنگ و نبودن اخلاق نزد این جماعت ایرانی. وقت کم است و باید بروم، ولی سخن بسیار. بازگو خواهم کرد دردِ دلم را اگر تنبلی مجالم دهد. باشد که دوباره نوشتن از سر بگیرم۰
۱۳۸۹ مهر ۱۵, پنجشنبه
بازگشت میلیون دلاری
بعد از مدتها و الان که طبق آمار، وبلاگ نویسی فارسی از رونق افتاده، من برای چندمین بار برگشتم! اول خواستم یه وبلاگ جدید راه بندازم که نشد. بنابراین تو همین وبلاگ مینویسم. قالب وبلاگ رو هم دوباره عوض کردم! تلاش خودم رو میکنم که کمال گرا نباشم تا بتونم به نوشتن ادامه بدم٬
فعلاً دیگه ملالی نیست جز دوری شما! کمی هم سرما خورده هستم٬
اشتراک در:
پستها (Atom)