۱۳۸۵ خرداد ۲۳, سه‌شنبه

"زمانی برای دوست یابی"

جام جهانی آغاز شد. بزرگ ترین رویداد ورزشی تک رشته ای جهان. گفته می شود: گاهی بیش از المپیک بیننده و تماشاگر دارد. همیشه در مورد فوتبال دو گروه یا دو نظر متفاوت وجود دارند. عده ای که فوتبال دوست نیستند و تماشای فوتبال را کاری بیهوده می دانند و عقیده دارند: فوتبال ورزشی است که "یک مشت آدم بی کار دنبال یک توپ می دوند"! در طرف مقابل، کسانی هستند عاشق فوتبال که این ورزش جذاب را دنبال می کنند و آن را فراتر از یک "بازی" می دانند.
این دو گروه به هیچ وجه یک دیگر را درک نمی کنند. فوتبال دوستان از این که عده ای علاقه ای به تماشای این ورزش ندارند، تعجب می کنند- به خصوص در مورد رقابت های جام جهانی. مخالفین نیز این عقیده را دارند که فوتبال نباید به این حد جدی گرفته شود و چیزهای مهم تری وجود دارد.
به هر حال فوتبال دیگر تنها یک بازی نیست. در رقابت های جام جهانی ملت ها در کنار هم قرار می گیرند و به تماشای فوتبال می پردازند. مهم نیست اهل چه کشوری هستند، به چه زبانی صحبت می کنند، چه دیدگاه هایی دارند یا وضعیت اجتماعی شان چه گونه است. آن ها در کنار یک دیگر شادی می کنند، هیجان زده می شوند، فریاد می کشند، غصه می خورند و امیدوار می شوند. آن ها در احساس هم شریک اند. تنها فوتبال است که می تواند آن ها را - جدا از تفاوت های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، قومی، نژادی و غیره - در کنار هم قرار دهد. به همین دلیل است که کوفی عنان (دبیر کل سازمان ملل متحد) در مقاله ای نسبت به جام جهانی حسادت می کند. او اعتقاد دارد: حتا در سازمان تحت ریاست او، چنین وحدت و وسعتی - در عین تنوع - وجود ندارد.
در جواب آن گروه که اعتقاد دارند: فوتبال، بیش از حد جدی گرفته می شود، این سوؤال را مطرح می کنم: اگر فوتبال را جدی نگیریم یا از آن لذت نبریم، فکرمان را روی چه چیز متمرکز کنیم؟ فقر؟ جنگ؟ عدم رعایت حقوق بشر؟ دشمنی؟ نا برابری؟
پس بگذارید - حد اقل در این یک ماه برگزاری مسابقات جام جهانی - به هیچ چیز به جز فوتبال و مسائل پیرامون آن فکر نکنیم. به دوستی بی اندیشیم در عین اختلاف نظر؛ به شادی در عین تفاوت نژادی؛ به کنار یک دیگر بودن در عین دوری از لحاظ جغرافیایی و به این که ما همه برابریم و همه گی "شهروند جهانی". فوتبال تمام این مرزها را می شکند. پس بیایید ما هم این گونه باشیم و همه گی در کنار هم از این پدیده ی فراگیر، لذت ببریم.
و چه خوب انتخاب شده، آهنگ رسمی این جام: "بهترین زمان زنده گی من" و شعار رسمی این دوره از مسابقات جام جهانی را هم حتماً می دانید.



ب

۱۳۸۵ خرداد ۱۳, شنبه

سک سک

به دلایلی این چند وقت، چیز جدیدی ننوشتم و دو نوشته ی قدیمی روی وبلاگ گذاشتم. اما برخی از دلایل:
1- مشغول کار کردن روی یک فیلم نامه بودم.
2- چند روز ارتباطم با اینترنت قطع بود. به علت خرابی خط تلفن در قرن بیست و یکم! (هنوز هم تلفن درست نشده و الان که ارتباطم با اینترنت برقرار است، کلک - از نوع رشتی اش - زده ام! ای شیطون!)
3- نیاز مبرم به آب هندوانه!

راستی، یه مطلب مخصوص برای سیبیل نوشته ام که شاید روی وبلاگ بگذارم.
از روده درازی خوشم نمی آید؛ پس فعلاً!
البته قول می دهم، زود برگردم - سوء تفاهم نشود: منظور از برگشتن، بازگشتن است!
بعضی وقت ها فکر می کنم: اصولاً چه چیزی باید در وبلاگم بنویسم؟ داستان؟ گزارش؟ نقد؟ شعر؟ نوع دیگری از شعر؟! به نظر خودم هر چیز - یا همه چیز - می توان در وبلاگ نوشت؛ اما وبلاگی جالب است که نوشته های آن تجربه های خود نویسنده باشد؛ یا عقیده و نظر او و با سبک و قلم خاص او. (این قسمت را جدی نگیرید! البته می دانم که 90 درصد این مطالب را جدی نمی گیرید!)
به هر حال پراکنده نوشتم و درهم - برهم. این دفعه، جدی جدی رفتم. باشه! قول می دم حالا حالاها این دور و اطراف پیدام نشود!


ب