۱۳۸۵ مهر ۱۵, شنبه

جایی میان خرمن ها

من اگه کم تر فکر کنم و بیش تر بنویسم، کلی پیش رفت می کنم. معمولاً وقتی ایده ای به ذهنم می رسه، اگه همون موقع نوشتم که هیچ؛ اما اگه به هر دلیلی - یکی از مهم ترین دلایل، کمبود آب هندوانه است - ننوشتم، شروع می کنم به فکر کردن و توی ذهنم کاملش می کنم و به پایان می برم و اون موقع ست که دیگه زمانش گذشته یا دارم به یه ایده ی دیگه فکر می کنم!
بنابراین از این به بعد کم تر فکر می کنم! بیش تر می نویسم! قول می دم! می ترکونم (در زمینه ی نوشتن)! به همه نشون می دم (نوشته هام رو)! غوغا به پا می کنم! ... تکبیر!

این قدرها هم پرت نیستم!
این چند وقت، اتفاقی داشتم به زنده گی چند نویسنده و هنرمند دقت می کردم و چیزهایی در موردشون می خوندم. اون ها هم خیلی تجربه ها کردن؛ در زمینه های مختلف. به هر حال از اول برجسته (مشهور و توانا) و صاحب سبک نبودن. خلاصه ما نویسنده ها و هنرمندها این ایم! (کلاً خودم رو تحویل گرفتم)


ب

هیچ نظری موجود نیست: