باز این ویر نوشتن اومد! آیا فکر می کنید که ویر همان ویار است؟ پس چه فکری می کنید. دیروز تو تاکسی بودم و رادیو روشن بود و صدای "رادیو جوان" داشت از بلنگوهای پشت سرم، مثل پتک، توی کله ی نازنینم فرود می آمد. این مسؤولان و برنامه سازان رادیویی و تلویزیونی و خیلی از مسؤولان دیگر، فکر می کنند که جوانان تعدادی انسان های پوچ و خنگ می باشند که علاقه ی زیادی دارند به شنیدن انواع موسیقی مزخرف که با صدای بلند پخش شود. البته بعضی جوانان این جوری هستند. خلاصه گوینده گان این برنامه همه اش داشتند داد می زدند و صداهای عجیب و غریب از خود خارج می کردند - من نمی دانم از کجا. حتا یک لحظه دلم به شدت برای گوینده ی مرد سوخت و دردم گرفت؛ چون فکر می کنم یکی از همکارانش - احتمالاً گوینده ی زن - محکم یک نقطه ی مهم و سوق الجیشی از بدنش را فشار داد یا احیاناً در مشت گرفت که آن صدای زیر از احتمالاً دهان گوینده ی مرد بیرون آمد.
یک روز خوش برای گربه ها
همون طوری که در نوشته های قبلی گفتم و شاید شما زیاد جدی نگرفتید، این چند روز که البته یه خورده از چند روز هم بیش تر شده، در تهران باران می بارد. شاید در جاهای سرسبز و خوش آب و هوا و در دل طبیعت، باران خیلی زیبا و دل انگیز باشد؛ اما در تهران قضیه کمی فرق می کند. یک نم کوچک باران که می زند، راننده گی کردن مردم با فرهنگ غنی راننده گی، فرهنگی تر می شود و تصادف و ترافیک سنگین و غیره، نمایان تر از قبل می شود. یکی از لذت های راننده گان عزیز این دیار، پاشیدن آب های جمع شده در خیابان به سر تا پای عابرین پیاده است. البته اگر تا حالا این قدر بی کار باشید و به این نکته دقت کرده باشید، حتماً متوجه شده اید که بعد از باران همه ی گربه های خیابانی (با زنان خیابانی تفاوت دارد) کلی تمیزند و برق می زنند.
علت شناسی یک رویداد تکراری
فکر می کنید من چرا این مزخرفات بالا را نوشتم؟
- با خودم درگیری داشتم.
- با شما پدر کشته گی دارم.
- من یک دیوانه هستم و این مطالب را از طریق کامپیوتر دفتر مدیر یک بیمارستان روانی روی وبلاگ می گذارم.
- مخم باد با صدای بلند از خود خارج کرده است.
- مزخرفات چی ه؟ این ها شاهکار ادبی هستند.
- بالا کدوم ور بود؟
- من کی ام؟
- این جا کجاست؟
- این بچه رو کی آورده؟!
عده ی زیادی از محققین و دانشمندان، مشغول برسی علل فوق هستند که متأسفانه تا این لحظه به هیچ نتیجه ی چشم گیر یا جای دیگه گیر خاصی دست نیافته اند. به شما خواننده گان محترم که تا پایان این مطلب زنده مانده اید و دچار سکته ی مغزی یا قلبی، آلزایمر، درد شکم و نواحی اطراف آن، ایدز، سرطان روده، کوری، خواب رفته گی مغزی و غیره نشدید تبریک می گوییم و مجموعه آثار نویسنده ی این وبلاگ را به عنوان جایزه تقدیمتان می کنیم. مبارک باشد!
ب
یک روز خوش برای گربه ها
همون طوری که در نوشته های قبلی گفتم و شاید شما زیاد جدی نگرفتید، این چند روز که البته یه خورده از چند روز هم بیش تر شده، در تهران باران می بارد. شاید در جاهای سرسبز و خوش آب و هوا و در دل طبیعت، باران خیلی زیبا و دل انگیز باشد؛ اما در تهران قضیه کمی فرق می کند. یک نم کوچک باران که می زند، راننده گی کردن مردم با فرهنگ غنی راننده گی، فرهنگی تر می شود و تصادف و ترافیک سنگین و غیره، نمایان تر از قبل می شود. یکی از لذت های راننده گان عزیز این دیار، پاشیدن آب های جمع شده در خیابان به سر تا پای عابرین پیاده است. البته اگر تا حالا این قدر بی کار باشید و به این نکته دقت کرده باشید، حتماً متوجه شده اید که بعد از باران همه ی گربه های خیابانی (با زنان خیابانی تفاوت دارد) کلی تمیزند و برق می زنند.
علت شناسی یک رویداد تکراری
فکر می کنید من چرا این مزخرفات بالا را نوشتم؟
- با خودم درگیری داشتم.
- با شما پدر کشته گی دارم.
- من یک دیوانه هستم و این مطالب را از طریق کامپیوتر دفتر مدیر یک بیمارستان روانی روی وبلاگ می گذارم.
- مخم باد با صدای بلند از خود خارج کرده است.
- مزخرفات چی ه؟ این ها شاهکار ادبی هستند.
- بالا کدوم ور بود؟
- من کی ام؟
- این جا کجاست؟
- این بچه رو کی آورده؟!
عده ی زیادی از محققین و دانشمندان، مشغول برسی علل فوق هستند که متأسفانه تا این لحظه به هیچ نتیجه ی چشم گیر یا جای دیگه گیر خاصی دست نیافته اند. به شما خواننده گان محترم که تا پایان این مطلب زنده مانده اید و دچار سکته ی مغزی یا قلبی، آلزایمر، درد شکم و نواحی اطراف آن، ایدز، سرطان روده، کوری، خواب رفته گی مغزی و غیره نشدید تبریک می گوییم و مجموعه آثار نویسنده ی این وبلاگ را به عنوان جایزه تقدیمتان می کنیم. مبارک باشد!
ب
۱ نظر:
mibinam ke hamaro sare kar gozashti!
ارسال یک نظر