تعجب نکنید. به چشمانتان اعتماد داشته باشید. بله، درست می بینید. این دومین پست در یک روز است. بالاخره کار خود را کردم و بر تنبلی، کم پست نویسی، وسواس و غیره فایق (با قایق تفاوت دارد) آمدم. حالا دیگر مرد که بودم، برای خود بلاگری شده ام. این، آن فرمت جدیدی بود که گفته بودم به آن تبدیل خواهم کرد وبلاگم را. چه وزین نیز شده ام و قلمم از شدت پرمعنایی عزم شکستن کرده.
دیگر رسماً زمستان آمده، هر چند از چند روز پیش آمده بود. سرما، یخبندان، برف، شوژ (همان سوز خودمان). شدت سرما به حدی است که مخ نگارنده نیز دچار یخ زده گی شده است، ظاهراً. اما، بزک نمیر! بهار می آد. کمبزه با خیار می آد. سال میلادی هم که رو به پایان است و این سال را چند روزی بیش، باقی نیست. سال خورشیدی نیز به پایان خواهد رسید، به فاصله ی چشم بر هم زدنی.
علی هذا، این چند خط را داشته باشید تا بعد. زود باز خواهم گشت؛ هر چند آرزوی شما به نیامدنم باشد.
نهم دی ماه یک هزار و سیصد و هشتاد و پنج خورشیدی - طهران
دیگر رسماً زمستان آمده، هر چند از چند روز پیش آمده بود. سرما، یخبندان، برف، شوژ (همان سوز خودمان). شدت سرما به حدی است که مخ نگارنده نیز دچار یخ زده گی شده است، ظاهراً. اما، بزک نمیر! بهار می آد. کمبزه با خیار می آد. سال میلادی هم که رو به پایان است و این سال را چند روزی بیش، باقی نیست. سال خورشیدی نیز به پایان خواهد رسید، به فاصله ی چشم بر هم زدنی.
علی هذا، این چند خط را داشته باشید تا بعد. زود باز خواهم گشت؛ هر چند آرزوی شما به نیامدنم باشد.
نهم دی ماه یک هزار و سیصد و هشتاد و پنج خورشیدی - طهران